قدس آنلاین:با همان سرعت و شتابی که نیروهای آمریکایی در حال تخلیه پادگانها و و پایگاههای خود در افغانستان هستند، نیروهای طالبان در حال پیشروی و تصرف شهرها و ولاسوالیها و ولایات افغانستانند. نکته قابل تأمل آنکه نیروهای امتیتی و نظامی و دولتی افغان هم در بیشتر این مناطق در روزهای اخیر بدون مقاومت یا تسلیم طالبان شدهاند و ا مواضع خود را ترک کرده و به مناطق دیگر یا حتی در مناطق مرزی به کشورهای شمالی گریخته ند. برخی منابع در داخل افغانستان مدعی شدهاند که این عقب نشینیها بعضاً دستوری و با فرمان مرکز بوده است.
به نظر میرسد طالبان خود را در آستانه سلطه دوباره بر افغانستان و تشکیل حکومت میبیند. این در حالیست که به نظر میرسد منطقه و جامعه جهانی هم این اتفاق را پذیرفته باشند و با وجود وضعیت حاد افغانستان حتی هیچ ترتیبات منطقهای هم برای جلوگیری از این اتفاق شکل نمیگیرد. حتی سفرها و رایزنیهای مقامات دولت افغانستان با مقامات مسکو هم به نظر راه و چشم انداز روشنی را مقابل دولت غنی قرار نداده است.
این وضعیت سبب شد تا قدس آنلاین برای درک روشنتری از فضای تحولات همسایه مهم شرقی کشور و آینده ان با ابوالفضل ظهرهوند دیپلمات ارشد و سفیر اسبق کشورمان در افغانستان به گفتگو بنشیند. حاصل آن را در ادامه بخوانید.
* با توجه به پیشروی های سریع و برق آسا و تصرفات گسترده طالبان اکنون این گمانه تقویت شده که بزودی این گروه بتواند تسلط خودش را بر افغانستان کامل کرده و اعلام حکومت کند. اما کماکان مقامات دولت افغانستان مدعی هستند واگذاریها و عقبنشینیهای نیروهای امنیت ملی و و دولتی تاکتیکی و موقتی است و جابجایی مناطق است و طالبان نمیتواند در افغانستان دولت تشکیل دهد و مسلط شود. نظر شما چیست. آیا طالبان در همین لحظه ظرفیت ساقط کردن دولت مرکزی و تشکیل حکومت دوباره در افغانستان را دارند؟
*ما چندین سناریو را میتوانیم در مورد تحولات افغانستان پیشبینی کنیم. در روند جاری و با وضعیت موجود و نقش کمک کننده دولت غنی به پیشروی طالبان قابل تصور است که این گروه افغانستان را بگیرند.
اکنون نوعی انفعال در بین مردم و نیروهای امنیتی و نظامی و دولتی افغانستان دیده میشود و تمام ولسوالیهای سقوط کرده اعلام میکنند که دولت مرکزی پشتیبانی در مقابل طالبان و برای دفاع از ولوسوالیها در مقابل حملات این گروه انجام نداده و به نوعی آنها را با دعوت به عقب نشینی تضعیف روحیه هم کرده است.
این همان سردرگمی است که بعد از انتخابات ریاست جمهوری بین مردم افغانستام شاهد بودیم. بعد از توافق دوحه بین گروههای سیاسی شاهد بودیم و اینکه هیچ راه حلی از طرف دولت ارائه نمیشد و هیچ توجهی به ظرفیتها و شکل دهی به انسجام داخلی و تقویت مناسبات داخلی دیده نشده است.
به دلیل اختلافات میان آقای غنی و آقای عبد الله و چالشهای انتخابات اخیر آقای غنی حتی شورای عالی دولت را هم تکمیل نکرده و مردم را چشم انتظار نگه داشته است به امید اینکه صلحی از بیرون به آنها تقدیم شود. در حالی که این یک سراب است. در توافق دوحه هم شاهد بودیم و هیچ توجهی به انسجام و داخلی دیده نشد.
نکته دیگر همراستایی دولت یعنی شخص اشرف غنی و چند مهره نزدیک به او با سناریوی آمریکاییها است. آمریکاییها با شتابی که از افغانستان خارج شدند در واقع یک خلأ قدرت ایجاد کردند که میتوانست توسط ساماندهی گروهها و تنظیمهای جهادی و شکل دهی به نیروهای مردمی در چارچوب مدیریت جهادی پر بشود. اما الان میبینیم از یک طرف مردم روز به روز در مناطق مختلف ناامیدانه زیر سلطه طالبان قرار میگیرند، نیروهای جهادی سازماندهی نشدهاند و زمان از دست میرود و کمکی هم به نیروهای امنیتی از سوی دولت مرکزی داده نمیشود و نیروهای مدافع در ولسوالیها بدون پشتیبانی و سلاح و مهمات مجبور به عقب نشینی و تسلیم و یا فرار به مناطق دیگر ی کشورهای همسایه میشوند.
در حالی که اگر دولت قرار بود در زمین آمریکاییها بازی نکند امروز باید بسیج مردمی را با استفاده از گروه ها و تنظیم های جهادی شکل میداد.
اما وقتی همین مردم وقتی خارج از چارچوب و ساختار نیروهای جهادی مسلح میشوند بدون اینکه مدیریت شوند نوعی آنارشی شکل میگیرد که نتیجه آن ناامنی وسیع است که وضعیت را بحرانیتر و پیچیدهتر میسازد.لذا به نظر میرسد اشرف غنی مأموریتی دارد که همسوست با نقشه آمریکا و طرح ویلیام برنز.
هر کسی بجای آقای غنی بود بود برای جان خوش هم که شده در این وضعیت سریع شورایعالی رهبران را تشکیل میداد تا جهاد را سازماندهی کند و مأموریت را مثل دهه ۷۰ به دست فرماندهان با قابلیت جهادی میسپرد. مثل جنبش ملی افغانستان به رهبری ژنرال دوستم که نیروهایش را خودش ساماندهی میکرد یا عطا محمد که در شمال میدان را خودش تنظیم میکرد یا آقای حکمتیار که در چارچوب حزب اسلامی جنبش مردم در حوزه خودش را ساماندهی میکرد. افراد دیگری مثل اسماعیل خان و خلیلی و ...
در حالی که این رهبران امروز منفعلند و نیرو و امکاناتی به آنها داده نمیشود و از طرف دیگر سلاحهایی که معلوم نیست از کجا وارد افغانستان میشوند بین مردم پخش میشود تا افغانستان را به هرج و مرج بکشاند.
مردمی که الان از بیکاری و گرسنگی و فقر و ناامنی و خطر مواجهند، قطعاً به جان هم خواهند افتاد و هرج و مرج کشور افغانستان را فرا خواهد گرفت. امروز مردم افغانستان علاوه بر خطر طالبان و جنگ داخلی با خطر نامانی و آدم ربایی و غارت و سلطههای محلی و منطقهای هم روبرو هستند.
این همان چیزی است که آمرکاییها در طرح جدید به دنبال آن هستند یعنی آنارشی. یعنی نه جنگ داخلی فراگیر و نه تصرف کامل افغانستان بدست طالبان. در حالی که در وضع موجود باید مالکیت و مدیریت جنگ با مردم افغانستان باشد که در گروههای جهادی تجلی پیدا میکند نه در مدیریت آمریکاییها اما اکنون عملا دولت کابل یکسری عناصر بی هویت و نامنسجم را بنام گروه های جهادی مردمی تجهیز و مسلح میکند که سبب پیچیدهتر شدن وضعیت میشود در حالی که این تجهیزات و سلاح را باید به گروه ها و رهبران اصیل و شناخته شده جهادی بدهد.
آقای غنی اگر میخواهد ثابت کند مجری نقشه آمریکاییها نیست باید مناطق مختلف را به فرماندهان مطرح جهادی واگذار و از آنها حمایت کند و امنیت ر ا از آنها بخواهد .
*برخی منابع میگویند توزیع سلاح بین گروههای ناشناخته و پراکنده و بعضا خلافکار و تروریستی از سوی آمریکاییها انجام می شود. این صحت دارد؟
**بله! همینطور است. ما در صحنه افغانستان امروز به سه جریان و سناریو که میخواهند خودشان را تحمیل کنند مواجهیم.
یک سناریو «ISI» پاکستان است که میخواهد طیف از طالبان یعنی شبکه حقانی را که پشتون و سندی و پنجابی هستند در ائتلاف با بخشی از طالبان داخلی بر افغانستان مسلط کند. گروه دوم جریانی است که سازمان سیا بهوسیله ۱۸ هزار نیروی آموزش دیده که در قالبهای مختلف در بدنه نیروهای نظامی و امنیتی و سیاسی افغانستان تزریق کرده هدایت میکند تا با توزیع سلاح و ایجاد آنارشی از یک سو و فرستادن طالبان مردم را به مرگ طالبان بگیرند تا به تب آمریکا راضی شوند.
نتیجه این دو خط و جریان یعنی تجزیه و فروپاشی افغانستان. آمریکا امید دارد با تجزیه افغانستان، ناامنیها دومینووار به سمت مرزهای شمالی، غربی و شرقی افغانستان برود. یعنی بتواندن بحران را به پاکستان، ایران، اسیای میانه و نهایتاً روسیه بکشانند. انگاه کانون های نامانی توسط شرکتهای امنیتی ماریکا در منطقه اداه و هدایت شوند. از نظر آنها بحران کنونی که با ورود طالبان به صحنه ایجاد میشود میتواند منطقه را ببلعد و به نفع آمریکاییها تمام شود.
آمریکاییها میخواهند سه تهدید ایران، روسیه و چین را از سر راه خود بردارند و اینگونه نشان دهند که این منطقه برای همیشه درگیر با ناامنی و بی ثباتی است و جای زندگی برای هیچ کسی نیست.
این وضعیت میتواند در ماه های آینده به سیل مهاجران و آوارگان به سمت مرزهای ایران و پاکستان و ازبکستان و غیره منجر شود و یک چالش انسانی را هم رقم بزند.
البته طالبان هم خواب میبیند نه آمریکاییها اجازه میدهند طالبان افغانستان را ببلعد و حکومتی مثل ۲۰ سال پیش ایجاد کند و نه مردم فغانستان زیر باز حکومت طالبان میروند.
حالت سوم اما اینست که گروههای افغانی و کشورهای منطقه برای آقای اشرف غنی و نقش مخرب او فکری بکنند. این فرد در وضعیت موجود پروژه آمریکا را به پیش میبرد ولی به شکل دیگری وانمود میکند که قربانی است. از اینرو گروهها و افراد موثر و با نفوذ باید تلاش کنند تا شورای رهبران را تشکیل دهند و مدیریت جهاد در برابر آمریکا و طالبان را بدست گیرند.
* این روزها از آقای عبدالله هم خبری نیست. اگرچه وی به عنوان رئیس اجرائیات دولت با اشرف غنی از ابتدا اختلاف داشت و همن موضوع سبب بن بست و قفل شدن وضعیت سیاسی و کشیده شدن بحران به اینجا شد اما به نظر میرسد اکنون این اختلاف برای مردم افغانستان بسیار گران تمام شده. نقش شورایعالی صلح چرا به اغما رفت؟
**اکنون هم در مورد نقش و تأثیر آقای غنی و هم آقای عبد الله تردیدهای جدی ایجاد شده.
سفر این دو به آمریکا که یک رسوایی سیاسی در افغانسیتان تفسیر شد به وجهه آقای عبدالله هم ضربه سنگینی وارد کرد. اکنون معتقدم آقای عبدالله نباید بیش از این جایگاه سیاسی و اعتبار اجتماعی خودش را به خطر بیندازند و زمان آنست که ردای دولتی را از تن بدر کند و دوباره لباس جهاد بر تن کند و به پایگاه اجتماعی خودش برگردد.
ایران روسیه و چین در شرایط موجود کاملا آماده کمک به جهادیها هستند تا مانع اجرای نقشه آمریکا شوند اما به نظر میرسد هنوز این درک در برخی از چهره های شناخته شده و مطرح و موثر افغانستان بوجود نیامده است.
* برگردیم به طالبان. به هر حال آنها اکنون قدرت زیادی دارند و به نظر میرسد می توانند افغانستان را تصرف کنند. آیا طالبان موضوع تقسیم قدرت را کنار گذاشته و به دنبال تشکیل حکومت است یا نه سهم بزرگتر را میخواهد و میداند قادر به قبضه کامل قدرت نیست؟
**طالبان در ۲۰ سال گذشته نشان دادند ارادهای از خودشان ندارند و بازیچه هستند. آقای حکمتیار اگرچه به طالبان پیوست و جزو آنها بود اما آدم مستقلی بود و به هیچ وجه زیر یوغ پاکستان نرفت و در کابل بود. اما امثال گروه حقانی و ... تا زمانی که رهبرانشان در کویته و پیشاورند وابسته به ISI (سازمان اطلاعات ارتش پاکستان) هستند.
طاالبان امروز امربرند و جرأت ندارند بدون اجازه آب بخورند. طالبان چگونه برخی مناطق مثل فیضآباد و مناطق شمال غربی افغانستان را تصرف کردند. جز با کمک هلیبرد و انتقال نیروهایشان توسط نیروهای هوایی پاکستان؟اما باید تاکید کنم که تصرف منطقه بدست طالبان و تسلط بر آن یک رویا نیست، یک کابوس است.
* ولی ما همین دیروز و البته در ماه های اخیر شاهد سفر مقامات ارشد دولت افغانستان به مسکو بودیم که برخی آن را چرخش به شرق تفسیر کردند و بازیگری موثر تر روسیه؟
این چرخش نیست. بازی سردرگم دولت کابل است. اشرف غنی همزمان که در زمین آمریکا بازی می کند می خواهد ببیند از روسیه چه امتیازها و امکاناتی میتواند بگیرد و ارزیابی کند که روسیه ممکن است وارد میدان شود.
روسها هم اگر چه نقشه ها و ایده هایی دارند و ممکن است از تجزیه افغانستان بدشان نیاید اما به نظر من بازی خوردهاند و آقای کاملف تصورات اشتباهی درمورد نقش پاکستان و آینده تحولات افغانستان دارد.
روسیه گمان میکند تجزیه افغانستان و جدا شدن شمال سبب امنیت مرزهای او و ایجاد حائلی بین طالبان و گروههای سلفی و داعش با حیاط خلوت او و مرزهایش خواهد شد و تهدید و بحران را متوجه جنوب و ایران و ... خواهد کرد.
روسها همیشه دوزاریشان دیر میافتد و این تاخیر در تحلیل سبب شده در میدان افغانستان نتیجه خوبی نگیرند. من معتقدم چینیها هم بازی خوردهاند و با این وعده که در صورت تسلط طالبان پاکستان مانع از فعالیت اسلامگرایان در استان سین کیانگ شود دچار اشتباه شدهاند زیرا به فرض محال که طالبان کل افغانستان را بگیرد تازه آن زمان از حکومت به سمت خلافت خواهند رفت و آنگاه پاکستان و آمریکا خواهند گفت که طالبان از کنترل ما خارج شده اند و زمینه برای ظهور دوباره داعش در شبه قاره هند هم فراهم خواهد شد و تازه اول ماجراست.
* آیا آمریکایی ها میخواهند دولت غنی در نهایت سقوط کند یا او را نگه دارند؟
** به نظرم این موضوع اصلا برایشان مهم نیست مهم نتیجه و هدف بزرگتر است. همین حالا هم دولت مرکزی در افغانستان ظهور و بروزی ندارد و نقشی در تحولات ایفا نمیکند. من گمان می کنم زمانی که نقش دولت مرکزی کاملا از بین برود اقای غنی یا باید متواری شود یا کشته خواهد شد. با این وضعیت ممکن است او حتی امکان فرار هم نداشته باد و با تصرف کابل غافلگیر شود.
این احتمال وجود دارد چون دیدیم آمریکایی ها تا ۲۰ شهریور هم حاضر نشدند بمانند و خیلی زودتر از برنامه و زمان از قبل اعلام شده خاک افغانستان را ترک کردند.
نقشه آمریکایی ها خیلی گسترده تر از بحث افغانستان است و حتی طرح یک جاده یک کمربند آقای شی جین پینگ را هم هدف گرفته تا مانع اجرای و تکمیل آن شود. لذا الان زمان حساسی است که باید طالبان مهار شود و جلوی گسترش آنها را گرفت و حتی کار این گروه را یکسره کرد وقدرتهای منطقه باید در این زمینه متحد شوند.
* موضوع دیگر در مورد این بحران که خیلی هم چالش برانگیز بودن سیاست و دیپلماسی بوده که دولت آقای روحانی در برابر تحولات افغانستان و طالبان اعمال کرد. خیلیها انتقاد کردند ازتماسها و ارتباط دولت روحانی و دیدارهای ظریف و عراقچی با طالبان. اگرچه محتوای این دیدارها و تماسها هیچ گاه علنی نشد. آیا به نظر شما سیاست دولت روحانی در مورد ارتباط گرفتن با طالبان اشتباه بود یا برای تضمین امنیت خودمان درست بود؟
معتقدم بدترین سالهای حضور و سیاست خارجی اعمال شده در مورد افغانستان در دو دولت آقای روحانی رقم خورد. در این ۸ سال ما کاملاً در افغانستان منفعل بودیم. به تعبیری نه سر پیاز بودیم و نه ته پیاز. اگرهم دستگاه دیپلماسی ما حرکتی کرد شکلی بود و دولت روحانی بعد از برجام در زمین آمریکاییها بازی کردند. آمریکایی ها طالبان را به رسمیت شناختند و مشروعیت دادند. اینها هم همین کار را کردند و گفتند طالبان بخشی از افغانستان است،
آمریکاییها با طالبان مذاکره کنند. دولت روحاتی هم با طالبان تماس گرفت. به دولت روحانی گفتند در افغانستان مداخله نکند و او هم نکرد و در این هشت سال تماسی با جریانهای جهادی نداشتیم ...
در حالی که دیگران چه بخواهند وچه نخواهند ایران در افغانستان مرجع و سرزمین مادر است. ما مرجعیت سیاسی، تمدنی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی- هویتی در افغانستان دارد. ملت ایران و افغانستان یک روح در دو جسمند. مردم افغانستان آینده خود را در واشنگتن و لندن نمیبینند در ایران میبینند. روندها نشان داده که ثبات و امنیت در ایران و افغانستان به هم پیوستهدر سختترین و دشوارترین موقعیت تاریخی افغانستان دولت ما بجای اینکه افراد کارشناس و مطلع را به کابل بفرستد، کسانی را اعزام کردند که شناخت درستی از این کشور و منطقه ندارند. یعنی قرار نبوده ما نقشی در آنجا داشته باشیم.
دولت باید پاسخ دهد که در هشت سال گذشته چه ارتباط و همکاری با گروه های جهادی داشته و چرا به سراغ طالبان رفت. در مقطعی که ما باید بگوییم و نشان دهیم تمام قد پشت ملت افغانستان هستیم دولت ما منفعل ترین دوران سیاست خارجی ما را رقم زد.
ما داعش را با آن عظمت و قلدری که ده ها کشور و قدرت جهانی پشت آن قرار گرفته بود با سیاست درست در میدنا شکست دادیم اما در مورد افغانستان دیپلماسی ما مسیر اشتباه را رفت و نتیجه این شد. برجام توافق نبود، پروژهای بود برای نرمالایز کردن رفتار ایران در منطقه خود آقای روحانی گفت حاضر است برجام های بعدی را هم امضا کند.
اولین نقطه نفوذ ما در منطقه افغانستان است اما دولت بر خلاف آن عمل کرد و این نفوذ را تحویل آمریکاییها داد و با مذاکره با طالبان، به طالبان مشروعیت داد اما در جای دیگر که مدیریت در دست میدان بود دیدیم که وضع به نحو دیگری رقم خورد. وقتی وزیر خارجه گفت که دیپلماسی ما قربانی میدان شد یعنی اینکه نفوذ میدانی جمهوری اسلامی برای من و سیاستهای دولت مشکل ساز شده.
مذاکره وزیر ما با طالبان برای ما گران تمام شد و به وجهه ما لطمه زیادی زد چون ایران هیچ نسبتی با طالبان ندارد.
آیا به نظر شما در دولت آقای رئیسی این سیاست تغییر خواهد کرد. مهمترین اقدام ضروری در دولت بعد در این حوزه به نظر شما چیست؟ با توجه به اعلام جهاد احمد مسعود آیا دولت بعد از گروههای جهادی حمایت لازم را خواهد کرد؟
قطعاً سیاست خارجی و دیپلماسی دولت آقای رئیسی در مورد افغانستان تغییر خواهد کرد و متحول خواهد شد . این از ضروریات و اولین اقدامات باید باشد.
ما جهاد را سرمایه و داشته تاریخی ملت افغانستان میدانیم و هر کجا که ملت افغانستان پرچم جهاد را بلند کند ما در کنارشان خواهیم بود. ملت افغانستان پاره تن مردم ایران است. شیعه و سنی، بلوچ و هزاره و تاجیک و پشتون برای ما فرقی ندارد.
آیا زمان از دست نرفته و با توجه به تسلط نشبی طالبان برای تغییر مسیر رخدادها در افغانستان دیر نشده؟
هیچ گاه دیر نیست به ویژه وقتی درمورد افغانستان حرف میزنیم. افغانستان سرزمین شگفتیها و اتفاقهای ناممکن است. ما همیشه در طوفانها باید آماده باشیم. ما باشنده منطقه ایم و همواره موفق بودهایم. بقا دیر و زود ندارد. اینرا باید برای مردم تبیین کنیم تا دیدگاههای سطحی غالب نشود. رابطه ما با طالبان از طریق رابطه ملت افغانستان با آنها تعریف میشود و دولت بعد باید از این فرمول تبعیت کند و مردم افغانستان هیچ گاه تن به حکومت و سلطه طالبان نداد.
انتهای پیام/
نظر شما